هستیهستی، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

هستی فنچ باباش

من هستی هستم(فاطیما)الان ۱۲ سالمه ،یه خواهر کوچولو و یه داداش ۵ ساله دارم ،من ۴ تا اسب دارم و عاشق اسب سواریم ،من عاشق خانوادمم

توانایی های جدید هستی

دختر یک ساله ما انگار داره تنبلی میکنه تازه داره تمرین میکنه سرپا وایسه هنوزم چاردستو پا میره و فقط چار پنچ قدم بدون کمک راه میره و زمین میخوره و هیچ تلاشی برای دوباره بلند شدن نمیکنه. هرچند تنها کلماتی که میگه اب و باباست. تا گوشیه باباش زنگ می خوره میره میاره میده به باباش تا جواب بده باباشم کلی قربون صدقش میره .
29 بهمن 1390

یک سالی که چه زود گذشت....

دخترم: این روزها که در آغوشم هستی گاه دلتنگ روز هایی میشوم در انتظار آمدنت بودم فردا که در کنارم قدمهای کوچکت را برداری دلتنگ این روزهایی میشوم که در آغوشم هستی. ولی اگر روزی قدمهایت را برای دور شدن از من برداری چقدر سخت است مرور تمام روزهایی که رفته است.   باورم نمی شود چقدر زود این 1 سال گذشت انگار همین دیروز بود که وقتی کودک 1 ساله ای میدیدم فک میکردم چقدر بزرگ است. گاهی دلم میگیرد نه از اینکه تو 1 ساله شدی بلکه از گذران سریع لحظات با تو بودنم. حالا میفهمم فرزند چقدر برای پدر و مادر عزیز است و گاه می اندیشم پدر و مادر هم اینقدر برای فرزند عزیزند؟     تو قدم بدنیا نهادی و من نیز ه...
2 بهمن 1390

اولین شب یلدای هستی 11 امین ماهگرد

شب یلدا دختر مامان 11 ماهه شد و ما بعد از مراسم یلدا براش یه جشن کوچولو گرفتیم.براش کیک پختم که جالب تر از همه نحوه خوردنش بود که عکساشو در ادامه میبینید. برا دیدن بقیه عکسا تشریف بیارین ادامه مطلب کارت اولین شب یلدای هستی    هندونه 11 ماهه ما اونم از نوع برعکسش    هستی و کیک 11 ماهگیش ...
1 بهمن 1390

10 ماهگی هستی

  مامانا یادش رفته بود پست ده ماهگی منو بزاره .حالا هم انیقدر زدمش تا اومده پوستشو بزاره. از تهران که برگشتیم بابایی برا من کیک گرفت و من ده ماهگیمو  جشن گرفتم   از میوه هایی که من خیلی دوس دارم یکیش هندونس یکیشم .....   اینم یکی از مهارتای من تو ده ماهگی پوشتی رو مینداختم میرفتم روش   اینم یکی از شیوه های جدید غذا خوردنم یکی از بازی های مورد علاقم اینم من ودختر خالم نرگس شب شام غریبان امام حسین (ع) اینم تفریح جدید من   اینم حاجیه خانم هستی    یه روز مامانم صبح زو...
3 دی 1390

مادر فدای عزاداری کردنت

دختر گلم تا صدای نوحه امام حسین (ع) میشنوی دو دستتو بالا میبری و به سینت میزنی. وقتی بابایی یا حسین میگه شروع می کنی به سینه زنی.فدای قلب پاکت بشم مادر،اینقدر قشنگ عزارادی میکنی مات می مونم.
1 دی 1390

هستی و روز های محرم

هستی روزهای پرشور محرم را در آستان مقدس شاهچراغ و سید علاالدین حسین و تکیه ها سپری کرد. کوچولوی من لباس سقا پوشیده بود و موقع عزاداری با دیدن بزرگترها به سینه میزد. عزاداریت قبول عزیزم.ان شاالله همیشه خادم و عزادار امام حسین (ع)و اهل بیتشون باشی.                     ...
19 آذر 1390

برای شش ماهه کربلا

دیگر آغوش مادری خالیست...  مادری مجنون میشود مادری گهواره ی خالی تاب میدهد  مادری بر بالین خالی فرزندش دست نوازش میکشد مادری بر خاک بوسه می زندش مادری برای آغوش خالیش لالایی می خواند.... لعنت الله علی قوم الظالمین شهادت مظلومانه حضرت علی اصغر(ع) بر تمام مادران همنوا با حضرت رباب تسلیت باد.       ...
19 آذر 1390

برای دایی رضا

سلام دایی رضا دایی دلم برات تنگ شده هی به بابام میگم منو ببر با دایی رضا بازی کنم .بازی دایی بدو هستی بخند بابایی قول داده این هفته برگردیم شیراز.منم با دایی کلی بازی کنم.   ...
22 آبان 1390