هستیهستی، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه سن داره

هستی فنچ باباش

من هستی هستم(فاطیما)الان ۱۲ سالمه ،یه خواهر کوچولو و یه داداش ۵ ساله دارم ،من ۴ تا اسب دارم و عاشق اسب سواریم ،من عاشق خانوادمم

اولین شب یلدای هستی 11 امین ماهگرد

شب یلدا دختر مامان 11 ماهه شد و ما بعد از مراسم یلدا براش یه جشن کوچولو گرفتیم.براش کیک پختم که جالب تر از همه نحوه خوردنش بود که عکساشو در ادامه میبینید. برا دیدن بقیه عکسا تشریف بیارین ادامه مطلب کارت اولین شب یلدای هستی    هندونه 11 ماهه ما اونم از نوع برعکسش    هستی و کیک 11 ماهگیش ...
1 بهمن 1390

10 ماهگی هستی

  مامانا یادش رفته بود پست ده ماهگی منو بزاره .حالا هم انیقدر زدمش تا اومده پوستشو بزاره. از تهران که برگشتیم بابایی برا من کیک گرفت و من ده ماهگیمو  جشن گرفتم   از میوه هایی که من خیلی دوس دارم یکیش هندونس یکیشم .....   اینم یکی از مهارتای من تو ده ماهگی پوشتی رو مینداختم میرفتم روش   اینم یکی از شیوه های جدید غذا خوردنم یکی از بازی های مورد علاقم اینم من ودختر خالم نرگس شب شام غریبان امام حسین (ع) اینم تفریح جدید من   اینم حاجیه خانم هستی    یه روز مامانم صبح زو...
3 دی 1390

مادر فدای عزاداری کردنت

دختر گلم تا صدای نوحه امام حسین (ع) میشنوی دو دستتو بالا میبری و به سینت میزنی. وقتی بابایی یا حسین میگه شروع می کنی به سینه زنی.فدای قلب پاکت بشم مادر،اینقدر قشنگ عزارادی میکنی مات می مونم.
1 دی 1390

هستی و روز های محرم

هستی روزهای پرشور محرم را در آستان مقدس شاهچراغ و سید علاالدین حسین و تکیه ها سپری کرد. کوچولوی من لباس سقا پوشیده بود و موقع عزاداری با دیدن بزرگترها به سینه میزد. عزاداریت قبول عزیزم.ان شاالله همیشه خادم و عزادار امام حسین (ع)و اهل بیتشون باشی.                     ...
19 آذر 1390

برای شش ماهه کربلا

دیگر آغوش مادری خالیست...  مادری مجنون میشود مادری گهواره ی خالی تاب میدهد  مادری بر بالین خالی فرزندش دست نوازش میکشد مادری بر خاک بوسه می زندش مادری برای آغوش خالیش لالایی می خواند.... لعنت الله علی قوم الظالمین شهادت مظلومانه حضرت علی اصغر(ع) بر تمام مادران همنوا با حضرت رباب تسلیت باد.       ...
19 آذر 1390

برای دایی رضا

سلام دایی رضا دایی دلم برات تنگ شده هی به بابام میگم منو ببر با دایی رضا بازی کنم .بازی دایی بدو هستی بخند بابایی قول داده این هفته برگردیم شیراز.منم با دایی کلی بازی کنم.   ...
22 آبان 1390

اولین روز برفی هستی

17 آبان اولین روز برفی هستی بود.     عمو بلال برا هستی دو تا ادم برفی درست کرد: این نینی آدم برفی تو آشپز خونه       اینم آدم برفی رو پشت بوم       ...
22 آبان 1390

این روزهای من...

ما تقریباً 2 ماهی میشه تهرانیم.هوا اینجا سرد شده و مجبورم به هستی لباس گرم بپوشم و چون نمیتونه زیاد حرکت کنه کلافه میشه. اینجا هستی کلی با آتاناز و سارینا بازی میکنه. گاهی هم با هم دعوا میکنن. چار دست و پا میره،با کمک مبل و ستون و میز و... می ایسته و چند قدمی راه میره.تا میام میشینم میاد از زانوهای من میگره میاد بالا و میشینه بغلم. شبا تا رختخواب میندازیم هستی خودشو میندازه روی پتو و میخنده و این شده بازی شبانه هستی. وقتی تابش میدیم تاب تاب میگه.28 مهر برا اولین بار موهاشو کوتاه کردیم و اول آبان برا اولین بار خودش از پله ها بالا رفت. چند روز پیشم خودش برا بار اول از مبل اومد پایین.من کلی ذوقشو کردم. ...
15 آبان 1390

امیر علی

این اقا کوچولو اسمش امیر علی.دو ماه از هستی کوچولوتره و پسر دوست بابایی .باباش بهش میگه طوفان   ...
6 آبان 1390

من 9 ماهه شدم

  من دیروز جشن 9 ماهگیمو تو خونه عمه ثریا گرفتم.       اینم من و دختر عمه هام سارینا و آتاناز     ...
1 آبان 1390