من از اولین سفرم برگشتم
اینم از اولین سفر من که همراه مامانو بابایی رفتیم تهران برا دیدن فامیلای بابایی.عصر 14 خرداد رفتیم و 12 تیر برگشتیم.
ما یه ماه تهران بودیم ولی هوا خیلی گرم بود و زیاد بیرون نرفتیم اخه مامان می ترسید مریض بشم.من که عادت کرده بودم شیراز هر روز عصر برم پارک چند روز اول خیلی بی قراری کردم.ولی بعدش بچه خوبی شدم و دیگه گریه نکردم.
اونجا همش پیش آتاناز بودم.فقط نمی دونم چرا بعضی وقتا هوس می کرد و موهای منو بدجوری می کشید یادم باشه بزرگ شدم حتمن ازش بپرسم.
بهمون خیلی خوش گذشت اصلن گذر زمانو متوجه نشدیم.
موقع رفتن پرواز راحتی داشتیم ولی وای به برگشت.هواپیماش کوچولو بود،تازه اونجا فهمیدیم اول میره اصفهان،1.5 تاخیر بخاطر بدی هوا،بعدم که سوار شدیم مردیم از گرما،تهویه خراب بود.خلاصه ساعت 6 سوار شدیم و ساعت 10 رسیدیم.
یه هفته دیگه اسباب کشی داریم و منم به مامان کمک میکنم تا بتونه وسایلای خونه رو جمع کنه،شیکار کنم دیگه بیشتر می خوابم .
خسه شدم شخدر طولانی بود واییی این کتابی نوشتنم خیلی سختها.
عکساش باشه برا پست بعدی